English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2648 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
real time image generatiom U تولید تصویر انی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
real image U تصویر حقیقی
real time U داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time U انی
real time U بازده بلادرنگ بی درنگ
real time U زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time U سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time U بلا درنگ
real time U مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time U اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time U سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time U با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time U ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time U زمان حقیقی
real time U بلادرنگ
real time U بازده فوری
real time clock U زمان سنج بلادرنگ
real time clock U ساعت بلادرنگ
real time input U ورودی بلا درنگ
real time output U خروجی بلا درنگ
real time output U خروجی انی
real time processing U پردازش بلادرنگ
real time system U سیستم بلا درنگ
real time system U سیستم بلادرنگ
real U بی خدشه صمیمی
real value U ارزش واقعی
real will U نظریه اراده واقعی
real <adj.> U مناسب
real U غیر پولی
real U واقعی
the seeming and the real U فاهروباطن
the seeming and the real U نماوحقیقت
real U راستین
real U حقیقی
real U واقعی موجود
real U غیر مصنوعی طبیعی
real <adj.> U شایسته
real <adj.> U درست
real <adj.> U صحیح
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
real U ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real U اصل
real anxiety U اضطراب واقعی
real assets U دارائیهای واقعی
real sector U بخش متغیرهای حقیقی
real sector U بخش واقعی
real score U نمره واقعی
real wage U مزد واقعی
real capital U سرمایه واقعی
real address آدرس واقعی
real address U آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
real action U دعوی غیر منقول
real account U حساب دارایی غیرمنقول
real storage U حافظه حقیقی
real storage U انباره واقعی
real account U حساب خرید املاک
She was a real beauty. U یک تکه ماه بود
real estate U املاک و مستغلات
real number U عدد حقیقی [ریاضی]
real number U عددی که با بخش کسری همراه است .
real number U عدد حقیقی
real power U توان حقیقی
real module U ضریب حقیقی
real mode U حالت واقعی
real mode U حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real memory U حافظه واقعی
real memory U حافظه حقیقی
real memory U حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
real numbers U اعداد واقعی
real numbers U اعدد حقیقی [ریاضی]
real McCoy <idiom> U چیز واقعی واصیل
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real world U دنیایحقیقی
real address آدرس حقیقی
to look like the real thing U مانند چیزی واقعی بودن
real investment U سرمایه گذاری واقعی
real numbers U اعداد حقیقی
real power U توان موثر
real income U مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real constant U ثابت حقیقی
real estate U مستغل
real estate U ملک
real estate U املاک و ساختمان
real estate U زمین
real estate U خرید زمین
real estate U معاملات زمین
real estate U مستغلات
real costs U هزینههای واقعی
real earnings U درامدهای واقعی
real income U درامد واقعی
real property U اموال غیرمنقول
real gas U گاز حقیقی
real function U تابع حقیقی
real fluid U سیال واقعی
real property U دارایی غیر منقول
real estate U مال غیرمنقول
real representative U قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real-valued function U تابع حقیقی [ریاضی]
to make a real effort U تلاش جدی کردن
index of real wages U شاخص دستمزدهای واقعی
real purchasing power U قدرت خرید واقعی
real stagnation point U نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real estate broker U واسطه املاک
true or real focus U کانون حقیقی
unsigned real number U عدد حقیقی بدون علامت
to let something [British E] [Real Estate] U اجاره دادن چیزی
to let something [British E] [Real Estate] U کرایه دادن چیزی
real balance effect U اثر مانده واقعی
real box wing U بالی با سه تیرک
real balance effect U اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real national income U درامد ملی واقعی
real national income U درامد ملی به قیمت ثابت
real estate agency U بنگاه معاملات املاک
real estate broker U دلال اموال غیرمنقول
real absolute value function U تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
real estate tax U مالیات بر مستغلات
real money supply U عرضه واقعی پول
real rate of interest U نرخ بهره واقعی
real interest rate U نرخ بهره واقعی
real analytic function U تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.> U داءیه دلسوز تر از مادر
real gross national product U تولید ناخالص ملی واقعی
He is a real stinker. He is a rotten fellow . U آدم گندی است
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
image U مجسمه
image U شکل
image پنداره
image U تصویر
image U پندار
image U مجسمه
image U تمثال
self image U پیش خودمجسم سازی
after image یک کپی از داده که تغییر یافته است.
after image U پس دید
after image [آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
self image U تجسم نفس واعمال خود
self image U خویشتن شناسی
image U نشان دادن تصویر
image U تصویر کردن
image U خوب شرح دادن
image U شمایل
image well U چاه مجازی
image U تصور خیالی
image U منظر
image U تصور سیما
image [دو جدول تصویر که وسایل و فرآیندهای ورودی و خروجی را کنترل میکند.]
image U ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
image U توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
image U وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image [وسیله عکاسی الکترونیکی که سیگنالی تولید میکند به مجموعهای از نورها.]
image [وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
image [تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]
image [برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر]
image U تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image U فشرده سایز داده یک تصویر
image [فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.]
image [ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
image U کپی دقیق از فضایی از حافظه
image U کپی از طرح یا تصویر اصلی
image U نقش
image U مجسمه شکل
image نقش کردن
image U شبیه سازی
image U عکس هوایی
image U صورت
image U نگار
image U پیکر
image U تندیس
image U منعکس کردن
image U تصویر ذهنی
image U تصویر الکتریکی
image مجسم کردن
image U عکس
double image U تصویر مضاعف
image ray U شعاع تصویر
image of interference U تصویر انترفرنس
image response U رفتار فرکانس تصویر
image line U هدایت تصویر
image contrast U کنتراست تصویر
image ratio U نسبت تصویر
image plane U سطح تصویر
image plate U الکترود تصویر
image potential U پتانسیل تصویر
image printer U چاپگر نقطه ماتریسی که قابلیت تولید خروجی متن وگرافیک با کیفیت بالا را دارد
image processing U تصویر پردازی
image orthicon U لامپ تصویر اورتیکون
image processing U پردازش تصویر
image quality U کیفیت تصویر
image test U ازمایش تصویر
image test U تست تصویر
image shape U کادر تصویر
image sharpness U ترام تصویر
image sharpness U خطوط مورب تحت زاویه معین
image shift U جابجایی تصویر
image speard U گسترش تصویر
image side U جهت تصویر
image sinusoidally U تابیدگی تصویری
Recent search history Forum search
2off-season
2off-season
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1time is prceious it has great
2برنامه استخر
1امیدوارم جوش باشی
1منظور از projections در این جمله چیست؟
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1ریاست عمومی اداره خدمات ملکی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com